بلند شدم و لباس پوشیدم و گفتم : 
-بریم دنبال فریبا ، گناه داره ، تنهاس . راستی حال مادرش چطوره ؟
کاوه – الحمدلله خراب!
-کاوه !
کاوه – یعنی شکر خدا خراب !
-زبونت لال شه .
کاوه – خب حرفم رو عوض کردم دیگه !
-بیسواد کلمه خراب رو باید عوض میکردی . حالا بریم دنبال فریبا یا نه ؟
کاوه – نه بابا اون طفل معصوم الان دل و دماغ نداره که بیاد مهمونی .
-بگو نمیخوام با خودم ببرمش که نفهمه تو چه ابلیسی هستی ! میخوای اونجا راحت باشی بی مزاحم !
کاوه-بفرمایید بریم الهه پاکی ! دیر میشه !
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم تو راه بهش گفتم : 
-دست خالی میریم بد نیست ؟ کاشکی یه گلی چیزی می خریدیم .
کاوه – من نمی فهمم ! پسر اوناسیس اینقدر که تو ولخرجی می کنی ، نمیکنه ! گل چیه ؟
-راست میگن آدم هر چی پولدارتر میشه ، خسیس تر میشه ها !
کاوه – اصلا من حاج جبار ! خونه دختر خاله من مگه نیست ؟ نمیخواد چیزی بخریم .
-به جهنم .
ده دقیقه بعد رسیدیم و پیاده شدیم .
کاوه – بهزاد ، رفتیم تو کفشهاتو در نیاری ها !
-بخدا کاوه یه چیزی بهت میگم ها !
در زدیم و رفتیم تو خونه . خونه ژاله ، خونه خاله کاوه هم یه خونه خیلی بزرگ بود .
-کاوه ، انگار پولدار شدن هم اپیدمی یه ! یکی که تو فامیل پولدار میشه ، به بقیه هم سرایت میکنه و پولدار میشن !
کاوه – آره ، من در این مورد خیلی مطالعه کردم . درسته . مثل بدبختی میمونه مثلا خودت . تو که بدبختی تمام دور و وری هات رو هم بیچاره می کنی !
-شد من یه چیزی بگم تو زود جواب ندی ؟
کاوه – بریم تو بابا . حالا همه فکر میکنن اینجا واستادیم با هم ماچ و بوسه بازی می کنیم .
داشتیم می خندیدیم که در راهرو واشد و فرنوش و ژاله به استقبالمون اومدن .
ژاله – خوب شما دو تا جورتون جوره مثل لیلی و مجنون می مونید دو تایی اینجا چیکار می کنین ؟
کاوه – بیا ! نگفتم ؟
بعد رو کرد به ژاله و فرنوش و گفت :
-تقصیر من نیست بخدا ! این بی حیای خیر ندیده تو تاریکی پرید و منو ماچ کرد .
همه زدیم زیر خنده و با هم رفتیم تو .
فرنوش – حالت چطوره بهزاد ؟ چرا اینقدر دیر کردی ؟
-کاوه تازه ساعت پنج و نیم بود که اومد دنبال من تا حاضر شدم شش شد .
فرنوش – صبح کجا بودی ؟
-چطور مگه ؟ اومده بودی اونجا ؟ 
فرنوش – نه ، تلفن زدم به صاحب خونه ت گفت رفتی بیرون .
-یه سر رفته بودم پیش آقای هدایت .
فرنوش – بیا ، میخوام با دوستام آشنات کنم .
تازه وارد سالن شدیم از دم در کاوه داد زد .
-سلام به همگی . بچه ها دو تا ماچ اضافی کسی نداره بده به من ؟ واسه مریض می خوام !
یکی از پسرها گفت : 
-من دارم ، نسخه آوردی ؟
کاوه – با دفترچه بیمه نمیدی ؟
پسر – نه !
کاوه – پس قربونت آزاد حساب کن ، بده ببرم .
همه زدن زیر خنده و شروع کردن به خوش و بش کردن با ما . هر کسی رو معرفی می کرد انگار همه شون ما دو نفر رو می شناختن .
یکی می گفت من پروانه ام ، یکی می گفت من مسعودم . یکی می گفت من سودابه ام خلاصه حسابی شلوغ شده بود که کاوه گفت :
-چه خبرتونه ؟ سرسام گرفتم ! صد رحمت به حموم زنونه ! مگه سنگ پا گم شده که این قدر هوار میزنین ؟ باز دو تا آدم حسابی دیدین دست و پاتون رو گم کردین ؟
همه زدن زیر خنده کاوه در گوش من گفت : 
-خره ! انگار یخ م گرفت ! ببین دارن واسه من غش و ضعف میرن ! بعد گفت :
-خب شماها خودتون رو معرفی کردین . حالا بذارین مام خودمون رو معرفی کنیم دیگه .
یکی از دخترها گفت :
شما که احتیاج به معرفی ندارین .
کاوه – میدونم من آقا کاوه معروفم .آفرین به تو دختر اسمت چیه ؟ 
-پونه 
کاوه رو کرد به من و گفت :
بهزاد جون اسم این پونه خانم رو یادداشت کن که فردا مامانم رو بفرستم در خونه شون خواستگاری .
صدای جیغ دخترهای دیگه بلند شد که اعتراض کردن .
کاوه – هول نزنین به همتون میرسه .
دوباره همه خندیدن .
کاوه- برای آشنایی بیشتر باید عرض کنم قد : برت کنستر ، صدا : آلن دلون ، هیکل : آرنولد ، جذابیت: چارز برانسون ، چشم و ابرو : سوفیا لورن ، لب و دهن : عشرت لب قلوه ای ، مو: یول براینر ، تناسب اندام : کریم عبدالجبار، نمک که نگو ، یه گوله نمکم !
یواش در گوشش گفتم :
اخلاق : رند جگر خوار !
کاوه –متقاضیان محترم پس از اطمینان از واجد شرایط بودن با در دست داشتن شناسنامه به یکی از باجه های پستی مراجعه کنن .